نیک آهنگ نیک آهنگ ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

نیک آهنگ

بدون عنوان

ماجراهای من و نیک آهنگم .... تقریبا از یک هفته پیش قدرت بزاقیت فعال شده و آب دهن می ریزی.البته تا حدی که ازش بادکنک درست می کنی و جلوی لبت نگه میداری.از اینکه رو شونه ی من هم باشی و شونم و بخوری و با مزه صدا بدی احساس لذت می کنی.برای پسر گلم بگم که: دیروز متوجه یه قطره اشک رو گونت شدم.( الهییییی هیچوقت اشکهاتو نبینم ) آره پسر گلم.از بعد درد کشیدن برای واکسنت ویژگی های جدیدی بروز دادی.بیشتر ناز میکنی.بیشتر خودتو لوس میکنی.گویا میدونی بابایی داره میره سر کار ، اونموقع بیشتر میخندی و دل بری می کنی.تو ماشین می خوابی. قبل از خواب یه کوچولو شیر میخوری و بعد حسابی می خوابی.با من بازی می کنی....مامانو بغل میکنی و بوس میکنی .فقط رو شونه ی من م...
19 دی 1390

من اومدم پیشتون...

سلااااااااااام.من بدنیا اومدم.ساعت 12 و 35 دقیقه روز یکشنبه 15 آبان 1390 پاهای کوچولومو رو زمین گذاشتم و بعد از 9 ماه نفس زمینی کشیدم.از فردای بدنیا اومدنم هم با مامان و بابا رفتیم خونه مامان بزرگی و تازه دیشب اومدیم خونه ی خودمون. نمیدونم چرا مامانم همش چرت میزنه و خمیازه میکشه.من هم همش شیر میخورم و جیش می کنم و می خوابم. دوروز اول اصلا صدام در نمیومد.گریه کم می کردم وپسر خوبی بودم. اما الان دارم جبران میکنم.نافمم روز پنجم افتاد و از دستش راحت شدم.دیروز هم مامان بزرگی چندتا از فامیلها رو برای نهار دعوت کرد تا منو ببینن و شب اومدیم خونه ی خودمون.بهم میگن شب و روزم و گم کردم و بعداز 40 روز خوب میشم.آخه تقصیر من نیستش که.خوب ...مامانم همیشه ش...
18 دی 1390

واکسن دوماهگی

صبح به همراه نیک آهنگ رفتیم بهداشت تا واکسن دوماهگی گل پسرم را بزنیم.به اندازه کافی بهش شیر دادم و قبل از رفتن هم قطره ی استامینفون.من خودم بیشتر ناراحت آمپول زدنش بودم.اما سعی میکردم آروم باشم تا نگرانیم به نیک آهنگ منتقل نشه.کارمند بهداشت گفت اماده اش کنم و من هم حین لباس کندنش نازش میکردم و نیک اهنگ هم میخندید.باید با یه دست محکم پای چپش رو نگه میداشتم.سعی کردم خودم آمپول رو نبینم.محکم پاشو گرفتم و صورتم و به صورتش چسبوندم.پسرم همینکه آمپول تو پاش رفت ناگهان جیغ زد و از درد زیاد نفسش بالا نمیومد .منهم مدام بوسش می کردم و صورتش و با صورتم ناز میدادم و آرومش می کردم.الهی براش بمیرم و هیچ وقت درد کشیدنش و نبینم.... بعد از دو دقیقه آروم شد.ول...
18 دی 1390

دوماهگی گل پسرم

پسرگلم دوماهه شد.صبح هم با هم میریم تا واکسن دو ماهگیش رو بزنه.دوماهه شدن نیک آهنگ مساوی هست با تموم شدن بیست و هشتمین سال زندگیم....چقدر زود گذشت...امسال برخلاف سالهای گذشته هیچ شوق و ذوقی برای تولدم ندارم.همه زندگیم و فکرم شده نیکآهنگ و باباییش.
15 دی 1390

منو ببینید....

نیک آهنگ تو بغل مامانش خوابیده... وقتی نیک اهنگ خوابه... نیک آهنگ به همراه مادربزرگ مادربزرگش که خیلی خیلی مهربون و دوست داشتنی هست... ...
5 دی 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نیک آهنگ می باشد